طنز دربارهء طنز
دکتور فرید طهماس دکتور فرید طهماس

بعد ازآن که طنز« پدرم به جولا تبدیل شد» را ، به دست نشر سپردم ، فهمیدم که این طنز، طنز نبود که بلای جانم بود۰

 

٭٭٭٭٭٭٭٭

 

خلاصهء طنز « پدرم به جولا تبدیل شد !  » :

 

 

پدرم با نام مستعار « قند آغا » ، هرشب داخل « روم » انترنتی می شود و روی موضوعات مختلف به مباحثه می پردازد۰

 او، فکر می کند که بسیار فهمیده است  ، اما پس از آن که با یک نفرفهمیده ترازخود به

اسم « گل آغا » به مباحثه آغاز میکند ، آنقدر دچار دلهره و تشویش

میگردد که  ، درنتیجه   به جولا تبدیل میشود ۰

 

٭٭٭

 

 

در خانه نشسته بودم و می خواستم موضوع تازه یی بیابم برای طنز دیگری ، که ناگهان تلیفون خانه گی ما زنگ زد ۰ گوشی را برداشتم ، برادر کلانم از کابل بدون مقدمه گفت : فرید جان ! خیریت است ، چه گپ شده ، پدرم به جولا تبدیل شده ؟ گفتم نی ، کی میگوید ؟ گفت : تمام دنیا خبر شده  ، راست بگو ، اگر کدام گپ است که من بفهمم ! گفتم   نی ، هیچ گپی نه شده ، آنچه شنیده یی دروغ است ، من فقط یک طنز نوشتم که پدرم در مباحثه های انترنتی در برابر یک شخص فهمیده تر از خود ، تاب نیاورد و از ترس و تشویش زیاد ، گویا به جولا تبدیل شد ۰

 برادرم وقتی که فهمید گپ ازچی قرار است ، کمی آرام شد و پرسید: پدرجانم درخانه است ؟ گفتم بلی ، گفت : گوشی را به او بده که گپ بزنم !  پدرم ، همین که چند لحظه گپهای برادرم را شنید ، گوشی را ماند و با نگاههای بسیار عمیق و پرمعنا ، ولیکن پدرانه ، به من نظرکرد و گفت : بچیم ، ببین   « باهرچیز بازی ، با ریش بابه هم بازی  » ، من چه وقت جولا شدم که خودم خبر ندارم ؟ گفتم پدرجان ، شما جولا نه شده اید ، من فقط یک طنز نوشتم که گویا شما به جولا تبدیل شده اید و بس ۰ این کار به نظر من ، از خود گذریی بود که به خاطربهبود جامعه ، انجام دادم و اگر از خود آغاز نمی کردم ، از کی میکردم ؟ اگر پدرکسی دیگری را  جولا میساختم ، آنگاه تا آخر زنده گی از جنجالش خلاص نمی شدیم ۰ پدرم تعجب کنان گفت : بازدلیل هم میگویی ، چرا خود را جولا نه ساختی که مرا ساختی ؟ گفتم پدرجان ، اگرخود را می ساختم ، پس طنز را  کی مینوشت، جولا که نوشته کرده نمی تواند !؟ در گفت و گو بودیم که تلیفون موبایل من زنگ زد ، همین که  گفتم بلی ، خواهر کوچکم گریه کنان پرسید : فرید جان ! پدرم چطور است ؟ کجاست ؟ چی شده اش ؟  گفتم هیچ چیزی نه شده ، فورا گفت : چطور چیزی نه شده  ، خودت در انترنت نوشتی که به جولا تبدیل شده وحالا می گویی که هیچ گپ نه شده !  گفتم ، من فقط یک طنز نوشتم که پدرجانم گویا به جولا تبدیل شده اگر باورنمی کنی ، با خودش گپ بزن ۰ تلیفون را به پدرم دادم اما نه توانست اورا به زودی از گریه باز دارد ؛ هرچه می گفت که جولا نه شده ام ، اگر میشدم ، گپ زده نمی توانستم ، باور نمی کرد ۰ خلاصه ، پس از دو ساعت و پانزده دقیقه جار و جنجال و استدلال ، توانست به او ثابت کند که جولا نه شده و اگر جولا هم میشد ، چه فرق میکرد ، جولا که نه تنها مخلوق خداست ، بلکه با شکارحشرات مضرمثل مگس ، فایده نیز می رساند ۰ خواهرکم همین که فهمید جولا  نه تنها مخلوق خدا ، بلکه مفید هم است ، گریه را ماند و به خندیدن آغاز کرد ۰ خنده اش هنوز خلاص نه شده بود که ، زنگ دروازه به صدا درآمد ۰ دروازه را باز کردم ، دیدم زن همسایهء ما وارخطا و نفس سوخته آمده و میگوید: مادرت خانه است ؟ گفتم نی ، چند روز میشود که خانه خاله جانم رفته ، پرسید : درست است که  پدرجانت ۰۰۰؟ درهمین اثنا ، پدرم صداکرده ، گفت : کیست ، بگذار به خانه بیاید ! همینکه صدای پدرم را شنید ، بسیار متعجب شد وگفت : خوب  به هرصورت ، هر وقت که مادرجانت آمد باز به من خبر بده که دیدنش بیایم ۰

دروازه را بستم ۰ از خسته گی زیاد ، یک گیلاس چای تیره نوشیدم و کمپیوترم را روشن کردم ۰دیدم چندین « ایمیل » آمده است ۰ یکی از آن « نامه های برقی » راخواندم ۰ شخصی به نام  « خوشبا ور» چنین نوشته بود : « با عرض معذرت ، میخواستم بدانم ، قبله گاه صاحب چند ساله بودند که این حادثه  رخ داد ؟ »

سه روز بعد ، مادرم که به دیدن خاله ام رفته بود ، برگشت و همین که از موضوع خبرشد ، اول خنده اش گرفت ، ولی پسان که خوب فکر کرد ، آنقدراشک ریخت که چه بگویم ! اشک ریزان سرش را به گوشم نزدیک کرد و گفت :  از این پس ، پیش ازآن که پدرت ازکار بیاید ، کمپیوترت را خاموش کن ، اگر کدام وقت به تو گفت که می خواهد کمپیوتررا یاد بگیرد ،  کوشش کن او را از تصمیمش منصرف بسازی ، فهمیدی بچیم  ؟


November 2nd, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان